توى فكه، داخل خاك عراق، یك گلستان دسته جمعى از شهدا كشف شد. عراقى ها
شهدا را به صورت زیگ زاگ روى هم انداخته و روى آنها خاك ریخته بودند.
تپه اى از شهدا درست شده بود. هفت شهید را از زیر خاك بیرون آوردیم.
فرداى آن روز، تا ظهر، سیزده شهید دیگر كشف شد و تعداد شهدا به بیست رسید;
اما نكته عجیب، بیست و یكمین شهید بود. با سرنیزه اطراف پیكر را كاملا خالى كردیم.
خاك ها را كنار زدیم. لباس كامل، دكمه هاى لباس بسته، بند حمایل و تجهیزات، خشاب،
قمقمه، یك فانسقه به تجهیزات و یك فانسقه به پیكر، جوراب و ... اما خیلى عجیب:
پیكر نبود! مثل این كه كسى داخل این لباس نبود! شاید ملائك خدا پیكر را با خود برده بودند.